200 کلمه کاربردی انگلیسی در 20 موضوع

در اینجا لیست 200 کلمه پرکاربرد زبان انگلیسی برای زبانآموزان مبتدی به همراه معانی و مثالها ارائه میشود. این کلمات به دستههای مختلف تقسیمبندی شدهاند تا یادگیری آسانتر باشد.
1. واژگان مربوط به خانواده
- Father (پدر)
- مثال: My father is a doctor. (پدرم یک پزشک است.)
- Mother (مادر)
- مثال: My mother loves cooking. (مادرم عاشق آشپزی است.)
- Brother (برادر)
- مثال: I have one brother. (من یک برادر دارم.)
- Sister (خواهر)
- مثال: She is my younger sister. (او خواهر کوچکتر من است.)
- Son (پسر)
- مثال: He is my only son. (او تنها پسر من است.)
- Daughter (دختر)
- مثال: My daughter is five years old. (دخترم پنج ساله است.)
- Grandfather (پدربزرگ)
- مثال: My grandfather tells great stories. (پدربزرگم داستانهای عالی تعریف میکند.)
- Grandmother (مادربزرگ)
- مثال: My grandmother makes delicious cookies. (مادربزرگم کلوچههای خوشمزهای میپزد.)
- Uncle (دایی/عمو)
- مثال: My uncle lives in New York. (داییام در نیویورک زندگی میکند.)
- Aunt (خاله/عمه)
- مثال: My aunt is very kind. (عمهام خیلی مهربان است.)
2. واژگان مربوط به کار
- Job (شغل)
- مثال: I have a part-time job. (من یک شغل پارهوقت دارم.)
- Work (کار)
- مثال: I work in an office. (من در یک دفتر کار میکنم.)
- Employee (کارمند)
- مثال: She is a hard-working employee. (او یک کارمند سختکوش است.)
- Boss (رئیس)
- مثال: My boss is very supportive. (رئیس من بسیار حمایتکننده است.)
- Colleague (همکار)
- مثال: My colleague helps me with projects. (همکار من به من در پروژهها کمک میکند.)
- Salary (حقوق)
- مثال: My salary is paid monthly. (حقوق من ماهانه پرداخت میشود.)
- Meeting (جلسه)
- مثال: We have a meeting at 10 AM. (ما یک جلسه در ساعت ۱۰ صبح داریم.)
- Project (پروژه)
- مثال: I am working on a new project. (من در حال کار بر روی یک پروژه جدید هستم.)
- Promotion (ترفیع)
- مثال: She received a promotion last year. (او سال گذشته ترفیع گرفت.)
- Interview (مصاحبه)
- مثال: I have a job interview tomorrow. (من فردا یک مصاحبه شغلی دارم.)
3. واژگان مربوط به غذا
- Food (غذا)
- مثال: I love Italian food. (من غذای ایتالیایی را دوست دارم.)
- Breakfast (صبحانه)
- مثال: Breakfast is the most important meal. (صبحانه مهمترین وعده غذایی است.)
- Lunch (ناهار)
- مثال: I usually eat lunch at noon. (من معمولاً در ظهر ناهار میخورم.)
- Dinner (شام)
- مثال: We have dinner together every night. (ما هر شب با هم شام میخوریم.)
- Fruit (میوه)
- مثال: Apples and bananas are my favorite fruits. (سیب و موز میوههای موردعلاقه من هستند.)
- Vegetable (سبزی)
- مثال: Vegetables are good for health. (سبزیجات برای سلامتی خوب هستند.)
- Meat (گوشت)
- مثال: I prefer chicken meat. (من گوشت مرغ را ترجیح میدهم.)
- Fish (ماهی)
- مثال: Fish is rich in omega-3. (ماهی سرشار از امگا-۳ است.)
- Bread (نان)
- مثال: I eat bread with butter. (من نان را با کره میخورم.)
- Water (آب)
- مثال: I drink a lot of water daily. (من روزانه آب زیادی مینوشم.)
4. واژگان مربوط به مکانها
- Home (خانه)
- مثال: Home is where the heart is. (خانه جایی است که دل در آن است.)
- School (مدرسه)
- مثال: I go to school every day. (هر روز به مدرسه میروم.)
- Park (پارک)
- مثال: The park is great for picnics. (پارک برای پیکنیک عالی است.)
- Library (کتابخانه)
- مثال: I study in the library. (در کتابخانه درس میخوانم.)
- Store (فروشگاه)
- مثال: I buy groceries from the store. (من از فروشگاه مواد غذایی میخرم.)
- Restaurant (رستوران)
- مثال: We had dinner at a nice restaurant. (ما در یک رستوران خوب شام خوردیم.)
- Hospital (بیمارستان)
- مثال: The hospital is nearby. (بیمارستان در نزدیکی است.)
- Bank (بانک)
- مثال: I go to the bank to withdraw money. (به بانک میروم تا پول برداشت کنم.)
- Office (دفتر)
- مثال: The office is located downtown. (دفتر در مرکز شهر واقع شده است.)
- Beach (ساحل)
- مثال: I love swimming at the beach. (من عاشق شنا کردن در ساحل هستم.)
5. واژگان مربوط به اوقات فراغت
- Hobby (سرگرمی)
- مثال: My hobby is painting. (سرگرمی من نقاشی است.)
- Music (موسیقی)
- مثال: I enjoy listening to music. (از گوش دادن به موسیقی لذت میبرم.)
- Movie (فیلم)
- مثال: We watched a great movie last night. (ما دیشب یک فیلم عالی دیدیم.)
- Book (کتاب)
- مثال: I read a fascinating book. (من یک کتاب جذاب خواندم.)
- Game (بازی)
- مثال: I like playing video games. (دوست دارم بازیهای ویدیویی انجام دهم.)
- Travel (سفر)
- مثال: I love to travel to new places. (دوست دارم به مکانهای جدید سفر کنم.)
- Art (هنر)
- مثال: Art is a form of expression. (هنر یک فرم بیان است.)
- Dance (رقص)
- مثال: I enjoy dancing at parties. (از رقصیدن در مهمانیها لذت میبرم.)
- Sports (ورزش)
- مثال: I watch sports on TV. (ورزشها را در تلویزیون تماشا میکنم.)
- Photography (عکاسی)
- مثال: Photography captures beautiful moments. (عکاسی لحظات زیبا را ضبط میکند.)
6. واژگان مربوط به آب و هوا
- Sunny (آفتابی)
- مثال: It is sunny today. (امروز آفتابی است.)
- Rainy (بارانی)
- مثال: It was a rainy day. (این یک روز بارانی بود.)
- Cloudy (ابری)
- مثال: The sky is cloudy. (آسمان ابری است.)
- Windy (بادی)
- مثال: It is very windy outside. (بیرون خیلی بادی است.)
- Snowy (برفی)
- مثال: The ground is snowy. (زمین برفی است.)
- Hot (گرم)
- مثال: Summer is hot in my city. (تابستان در شهر من گرم است.)
- Cold (سرد)
- مثال: Winter is cold and snowy. (زمستان سرد و برفی است.)
- Stormy (طوفانی)
- مثال: It was a stormy night. (شبی طوفانی بود.)
- Foggy (مهآلود)
- مثال: It was foggy this morning. (امروز صبح مهآلود بود.)
- Temperature (دما)
- مثال: The temperature is rising. (دما در حال افزایش است.)
7. واژگان مربوط به احساسات
- Happy (خوشحال)
- مثال: I feel happy today. (امروز احساس خوشحالی میکنم.)
- Sad (غمگین)
- مثال: She looks sad. (او غمگین به نظر میرسد.)
- Angry (عصبانی)
- مثال: He is angry about the situation. (او از وضعیت عصبانی است.)
- Surprised (متعجب)
- مثال: I was surprised by the news. (از خبر متعجب شدم.)
- Excited (هیجانزده)
- مثال: I am excited about the trip. (من از سفر هیجانزده هستم.)
- Nervous (عصبی)
- مثال: She feels nervous before exams. (او قبل از امتحانات عصبی است.)
- Bored (خسته)
- مثال: I am bored with this game. (از این بازی خسته شدم.)
- Relaxed (راحت)
- مثال: I feel relaxed on vacation. (در تعطیلات احساس راحتی میکنم.)
- Confident (مطمئن)
- مثال: He is confident about his skills. (او در مورد مهارتهایش مطمئن است.)
- Curious (کنجکاو)
- مثال: I am curious about your story. (من در مورد داستانت کنجکاو هستم.)
8. واژگان مربوط به زمان
- Today (امروز)
- مثال: Today is a beautiful day. (امروز روز زیبایی است.)
- Tomorrow (فردا)
- مثال: I have a meeting tomorrow. (فردا یک جلسه دارم.)
- Yesterday (دیروز)
- مثال: I went shopping yesterday. (دیروز به خرید رفتم.)
- Morning (صبح)
- مثال: I wake up early in the morning. (من صبح زود بیدار میشوم.)
- Afternoon (عصر)
- مثال: We will meet in the afternoon. (ما در عصر ملاقات خواهیم کرد.)
- Evening (شب)
- مثال: I relax in the evening. (در شب استراحت میکنم.)
- Night (شب)
- مثال: The stars shine at night. (ستارهها در شب میدرخشند.)
- Week (هفته)
- مثال: I work five days a week. (من پنج روز در هفته کار میکنم.)
- Month (ماه)
- مثال: February is a short month. (فوریه یک ماه کوتاه است.)
- Year (سال)
- مثال: This year has been amazing. (این سال فوقالعاده بوده است.)
9. واژگان مربوط به طبیعت
- Tree (درخت)
- مثال: The tree is very tall. (درخت خیلی بلند است.)
- Flower (گل)
- مثال: The flower is beautiful. (گل زیباست.)
- Grass (چمن)
- مثال: The grass is green in spring. (چمن در بهار سبز است.)
- Mountain (کوه)
- مثال: The mountain is covered in snow. (کوه با برف پوشیده شده است.)
- River (رودخانه)
- مثال: The river flows through the valley. (رودخانه از دره عبور میکند.)
- Ocean (اقیانوس)
- مثال: The ocean is vast and deep. (اقیانوس وسیع و عمیق است.)
- Sky (آسمان)
- مثال: The sky is blue today. (امروز آسمان آبی است.)
- Sun (خورشید)
- مثال: The sun rises in the east. (خورشید در شرق طلوع میکند.)
- Moon (ماه)
- مثال: The moon shines at night. (ماه در شب میدرخشد.)
- Star (ستاره)
- مثال: Stars twinkle in the sky. (ستارهها در آسمان میدرخشند.)
10. واژگان مربوط به لباس
- Shirt (شرت)
- مثال: I wear a shirt to work. (من برای کار شرت میپوشم.)
- Pants (شلوار)
- مثال: I bought new pants. (من شلوار جدیدی خریدم.)
- Dress (پیراهن)
- مثال: She wore a beautiful dress. (او یک پیراهن زیبا پوشید.)
- Shoes (کفش)
- مثال: My shoes are comfortable. (کفشهای من راحت هستند.)
- Coat (کت)
- مثال: I need a coat in winter. (به یک کت در زمستان نیاز دارم.)
- Hat (کلاه)
- مثال: I wear a hat in the sun. (من در آفتاب کلاه میزنم.)
- Scarf (شال)
- مثال: I wrap a scarf around my neck. (من شال را دور گردنم میپیچم.)
- Belt (کمربند)
- مثال: I wear a belt with my pants. (من با شلوارم کمربند میزنم.)
- Gloves (دستکش)
- مثال: I wear gloves in the cold. (در سرما دستکش میزنم.)
- Socks (جوراب)
– مثال: I put on my socks before shoes. (قبل از کفش جوراب میزنم.)
11. واژگان مربوط به سفر
- Travel (سفر)
– مثال: I love to travel to new places. (دوست دارم به مکانهای جدید سفر کنم.) - Trip (سفر)
– مثال: We planned a trip to the mountains. (ما یک سفر به کوهها برنامهریزی کردیم.) - Vacation (تعطیلات)
– مثال: I am going on vacation next week. (من هفته آینده به تعطیلات میروم.) - Ticket (بلیط)
– مثال: I bought a ticket for the train. (بلیط قطار را خریدم.) - Passport (پاسپورت)
– مثال: I need my passport for travel. (برای سفر به پاسپورت نیاز دارم.) - Airport (فرودگاه)
– مثال: The airport is busy today. (فرودگاه امروز شلوغ است.) - Hotel (هتل)
– مثال: We stayed at a nice hotel. (ما در یک هتل خوب اقامت داشتیم.) - Guide (راهنما)
– مثال: A guide can help you explore the city. (یک راهنما میتواند به شما در کاوش در شهر کمک کند.) - Map (نقشه)
– مثال: I need a map to find my way. (به نقشهای نیاز دارم تا راهم را پیدا کنم.) - Adventure (ماجراجویی)
– مثال: Traveling is a great adventure. (سفر یک ماجراجویی بزرگ است.)
12. واژگان مربوط به تکنولوژی
- Computer (کامپیوتر)
– مثال: I use my computer for work. (من از کامپیوترم برای کار استفاده میکنم.) - Internet (اینترنت)
– مثال: The internet connects us to the world. (اینترنت ما را به دنیا متصل میکند.) - Website (وبسایت)
– مثال: I visit the website daily. (هر روز به وبسایت سر میزنم.) - Email (ایمیل)
– مثال: I send an email to my friend. (به دوستم ایمیل میزنم.) - Social media (رسانههای اجتماعی)
– مثال: I use social media to connect with friends. (از رسانههای اجتماعی برای ارتباط با دوستانم استفاده میکنم.) - App (اپلیکیشن)
– مثال: I downloaded a new app on my phone. (من یک اپلیکیشن جدید روی گوشیام دانلود کردم.) - Phone (تلفن)
– مثال: I need to charge my phone. (باید تلفنام را شارژ کنم.) - Camera (دوربین)
– مثال: I take photos with my camera. (من با دوربینم عکس میگیرم.) - Software (نرمافزار)
– مثال: I installed new software on my computer. (نرمافزار جدیدی روی کامپیوترم نصب کردم.) - Device (دستگاه)
– مثال: I use several devices for work. (برای کار از چندین دستگاه استفاده میکنم.)
13. واژگان مربوط به خرید
- Buy (خریدن)
– مثال: I want to buy a new phone. (میخواهم یک تلفن جدید بخرم.) - Sell (فروختن)
– مثال: They sell fruits at the market. (آنها میوهها را در بازار میفروشند.) - Price (قیمت)
– مثال: What is the price of this item? (قیمت این کالا چقدر است؟) - Discount (تخفیف)
– مثال: There is a discount on shoes. (تخفیفی بر روی کفشها وجود دارد.) - Shop (فروشگاه)
– مثال: I went to the shop to buy groceries. (به فروشگاه رفتم تا مواد غذایی بخرم.) - Market (بازار)
– مثال: The market is crowded on weekends. (بازار در آخر هفته شلوغ است.) - Purchase (خرید)
– مثال: I made a purchase online. (من خریدی آنلاین انجام دادم.) - Cart (سبد خرید)
– مثال: Add the items to your cart. (اقلام را به سبد خرید خود اضافه کنید.) - Receipt (فاکتور)
– مثال: Please keep your receipt. (لطفاً فاکتور خود را نگه دارید.) - Return (برگشتن)
– مثال: You can return the item if you are not satisfied. (اگر راضی نیستید میتوانید کالا را برگردانید.)
14. واژگان مربوط به احساسات
- Feel (احساس کردن)
– مثال: I feel happy today. (امروز احساس خوشحالی میکنم.) - Love (عشق ورزیدن)
– مثال: I love my family. (من خانوادهام را دوست دارم.) - Like (دوست داشتن)
– مثال: I like chocolate ice cream. (من بستنی شکلاتی را دوست دارم.) - Dislike (نفرت داشتن)
– مثال: I dislike cold weather. (از هوای سرد نفرت دارم.) - Enjoy (لذت بردن)
– مثال: I enjoy reading books. (از خواندن کتابها لذت میبرم.) - Want (خواستن)
– مثال: I want to go to the park. (میخواهم به پارک بروم.) - Need (نیاز داشتن)
– مثال: I need to study for the exam. (باید برای امتحان درس بخوانم.) - Hate (نفرت داشتن)
– مثال: I hate being late. (از دیر رسیدن نفرت دارم.) - Hope (امید داشتن)
– مثال: I hope for a better future. (برای آیندهای بهتر امیدوارم.) - Miss (دلتنگ شدن)
– مثال: I miss my friends. (دلم برای دوستانم تنگ شده است.)
15. واژگان مربوط به کارهای روزمره
- Wake up (بیدار شدن)
– مثال: I wake up at 7 AM. (ساعت ۷ صبح بیدار میشوم.) - Brush (مسواک زدن)
– مثال: I brush my teeth every morning. (هر صبح دندانهایم را مسواک میزنم.) - Eat (خوردن)
– مثال: I eat breakfast at 8 AM. (ساعت ۸ صبح صبحانه میخورم.) - Drink (نوشیدن)
– مثال: I drink coffee in the morning. (در صبح قهوه مینوشم.) - Go (رفتن)
– مثال: I go to school by bus. (با اتوبوس به مدرسه میروم.) - Come (آمدن)
– مثال: Can you come to my house? (میتوانی به خانهام بیایی؟) - Play (بازی کردن)
– مثال: I play soccer with my friends. (با دوستانم فوتبال بازی میکنم.) - Watch (تماشا کردن)
– مثال: I watch TV in the evening. (در شب تلویزیون تماشا میکنم.) - Sleep (خوابیدن)
– مثال: I sleep for eight hours a night. (هر شب هشت ساعت میخوابم.) - Study (درس خواندن)
– مثال: I study English every day. (هر روز انگلیسی میخوانم.)
16. واژگان مربوط به احساسات
- Happy (خوشحال)
– مثال: She is happy with her results. (او از نتایجش خوشحال است.) - Sad (غمگین)
– مثال: He feels sad after the movie. (او بعد از فیلم غمگین است.) - Angry (عصبانی)
– مثال: I get angry when I am misunderstood. (وقتی اشتباه فهمیده میشوم عصبانی میشوم.) - Excited (هیجانزده)
– مثال: They are excited about the concert. (آنها از کنسرت هیجانزده هستند.) - Bored (خسته)
– مثال: I feel bored during long meetings. (در جلسات طولانی احساس خستگی میکنم.) - Nervous (عصبی)
– مثال: She feels nervous before speaking. (او قبل از صحبت کردن عصبی است.) - Confident (مطمئن)
– مثال: He is confident in his abilities. (او در تواناییهایش مطمئن است.) - Curious (کنجکاو)
– مثال: I am curious about your opinion. (من در مورد نظر شما کنجکاو هستم.) - Disappointed (ناامید)
– مثال: She was disappointed with the results. (او از نتایج ناامید شد.) - Grateful (سپاسگزار)
– مثال: I am grateful for your help. (من برای کمکتان سپاسگزارم.)
17. واژگان مربوط به آداب و رسوم
- Culture (فرهنگ)
– مثال: Learning about other cultures is important. (یادگیری در مورد فرهنگهای دیگر مهم است.) - Tradition (سنت)
– مثال: We celebrate our traditions every year. (ما هر سال سنتهای خود را جشن میگیریم.) - Festival (جشنواره)
– مثال: The festival attracts many visitors. (جشنواره بازدیدکنندگان زیادی را جذب میکند.) - Ceremony (مراسم)
– مثال: The wedding ceremony was beautiful. (مراسم عروسی زیبا بود.) - Custom (رسم)
– مثال: It is a custom to greet visitors. (این یک رسم است که بازدیدکنندگان را خوشامد بگوییم.) - Ritual (آیین)
– مثال: The ritual is performed every year. (این آیین هر سال انجام میشود.) - Belief (باور)
– مثال: Different cultures have different beliefs. (فرهنگهای مختلف باورهای مختلفی دارند.) - Heritage (میراث)
– مثال: Protecting our heritage is essential. (حفاظت از میراث ما ضروری است.) - Language (زبان)
– مثال: Learning a new language can be challenging. (یادگیری یک زبان جدید میتواند چالشبرانگیز باشد.) - Art (هنر)
– مثال: Art reflects the culture of a society. (هنر منعکسکننده فرهنگ یک جامعه است.)
18. واژگان مربوط به احساسات
- Excited (هیجانزده)
– مثال: I am excited about the trip. (من از سفر هیجانزده هستم.) - Nervous (عصبی)
– مثال: She is nervous before her presentation. (او قبل از ارائهاش عصبی است.) - Worried (نگران)
– مثال: I am worried about the exam. (در مورد امتحان نگرانم.) - Content (راضی)
– مثال: I feel content with my life. (از زندگیام راضی هستم.) - Frustrated (عصبانی)
– مثال: He feels frustrated with his job. (او از کارش عصبانی است.) - Lonely (تنها)
– مثال: I feel lonely when I am away from home. (وقتی دور از خانه هستم احساس تنهایی میکنم.) - Hopeful (امیدوار)
– مثال: She is hopeful about the future. (او درباره آینده امیدوار است.) - Surprised (متعجب)
– مثال: I was surprised by the party. (از مهمانی متعجب شدم.) - Cheerful (خوشحال)
– مثال: He is a cheerful person. (او آدم خوشحالی است.) - Empathetic (همدل)
– مثال: I try to be empathetic towards others. (سعی میکنم نسبت به دیگران همدل باشم.)
19. واژگان مربوط به فعالیتهای روزمره
- Cook (پختن)
– مثال: I love to cook for my family. (دوست دارم برای خانوادهام غذا بپزم.) - Clean (تمیز کردن)
– مثال: I clean my room every week. (هر هفته اتاقم را تمیز میکنم.) - Shop (خرید)
– مثال: I shop for groceries every Saturday. (هر شنبه برای خرید مواد غذایی میروم.) - Exercise (ورزش کردن)
– مثال: I exercise at the gym. (در باشگاه ورزش میکنم.) - Rest (استراحت)
– مثال: I take a rest in the afternoon. (در عصر استراحت میکنم.) - Walk (پیادهروی کردن)
– مثال: I like to walk in the park. (دوست دارم در پارک پیادهروی کنم.) - Drive (رانندگی کردن)
– مثال: I drive to work every day. (هر روز به محل کارم رانندگی میکنم.) - Talk (صحبت کردن)
– مثال: I talk to my friends on the phone. (با دوستانم در تلفن صحبت میکنم.) - Listen (گوش دادن)
– مثال: I listen to music while working. (در حین کار به موسیقی گوش میدهم.) - Read (خواندن)
– مثال: I read a book every month. (هر ماه یک کتاب میخوانم.)
20. واژگان مربوط به احساسات
- Angry (عصبانی)
– مثال: I get angry when people lie. (وقتی مردم دروغ میگویند عصبانی میشوم.) - Anxious (نگران)
– مثال: She feels anxious before tests. (او قبل از امتحانات نگران است.) - Silly (خندهدار)
– مثال: He made a silly mistake. (او یک اشتباه خندهدار کرد.) - Grumpy (بدخلق)
– مثال: I feel grumpy when I don’t sleep well. (وقتی خوب نمیخوابم احساس بدخلقی میکنم.) - Proud (مفتخر)
– مثال: I am proud of my achievements. (از دستاوردهایم مفتخرم.) - Hopeful (امیدوار)
– مثال: I am hopeful for a better tomorrow. (برای فردای بهتر امیدوارم.) - Thoughtful (متفکر)
– مثال: She is thoughtful of others’ feelings. (او به احساسات دیگران فکر میکند.) - Sympathetic (همدل)
– مثال: I am sympathetic to your situation. (به وضعیت شما همدل هستم.) - Trusting (باور داشتن)
– مثال: I am trusting of my friends. (به دوستانم اعتماد دارم.) - Empathetic (همدل)
– مثال: Being empathetic helps build connections. (همدل بودن به ایجاد ارتباطات کمک میکند.)
نتیجهگیری
در این مقاله به بررسی 200 کلمه پرکاربرد در زبان انگلیسی پرداختیم که برای زبانآموزان مبتدی بسیار مفید است. این کلمات بهصورت موضوعی دستهبندی شدهاند و شامل واژگان مربوط به خانواده، تحصیلات، احساسات، کار و دیگر زمینهها هستند. یادگیری این واژگان پایهای به شما کمک میکند تا به راحتی در مکالمات روزمره شرکت کنید و با زبان انگلیسی آشنا شوید. با تمرین و تکرار این کلمات، میتوانید دایره واژگان خود را گسترش دهید و به تسلط بیشتری در زبان دست یابید.
نظرخواهی
ما دوست داریم نظرات شما را در این زمینه بشنویم. آیا کلمات دیگری وجود دارند که به نظرتان مهم و کاربردی باشند و ما فراموش کردهایم به آنها اشاره کنیم؟ لطفاً تجربیات و نظرات خود را در بخش کامنتها با ما به اشتراک بگذارید. آیا شما از کدام یک از این کلمات بیشتر استفاده کردهاید؟ ما مشتاقانه منتظر نظرات شما هستیم!
با تشکر از همراهی شما و امیدواریم این مقاله به شما در یادگیری زبان انگلیسی کمک کند!
دیدگاهتان را بنویسید